دعوت به جهاد در راه خدا و امید باشد

شهید «ایرج نجفی‌قلعه‌چندری» در وصیت‌نامه خود می‌گوید: گمان مکنید به بهشت داخل خواهید شد، بدون آنکه خدا امتحان کند و آنان که جهاد در راه دین کرده و آن‌ها که در سختی‌ها صبر و مقاومت کنند، مقامشان را بر عالمی معلوم گرداند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «بلاغ» شهید «ایرج نجفی‌قلعه‌چندری» فرزند احمد در سوم شهریور ۱۳۴۸ در شهرستان شهید پرور عباس آباد در استان مازندران به دنیا آمد. ایرج نجفی در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت، تحصیلات را در مقطع راهنمایی به پایان رساند.

سردار شهید «ایرج نجفی» جانشین فرمانده گردان علی ابن ابیطالب(ع) لشکر۲۵ کربلا روز جمعه ۳۱ تیر سال ۶۷ همزمان با سالروز شهادت امام محمد باقر(ع) در شلمچه در کنار نهر عرایض با آخرین پاتک عراق بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ به فیض شهادت رسید و پیکر پاک شهید نجفی پس از تشییع در گلزار شهدای مشهدی سرا به خاک سپرده شد.

در بخشی از نامه سردار شهید «ایرج نجفی» به فرمانده‌ی سپاه تنکابن آمده است: آیا برادرم تا به حال اندکی فکر کردید درباره من که چه مشکلی دارم یا نه؟ حتما می‌گوئید: نه. اما من مشکل کوچکی دارم. پدرم نمی‌گذارد به جبهه بروم.

در لا به لای پرونده‌ سردار شهید «ایرج نجفی» جانشین فرمانده گردان علی ابن ابیطالب(ع) لشکر ۲۵ کربلا نامه‌ای توجهم را به خودش جلب کرد، نامه‌ای که در قالب درد و دل و  گلایه عنوان شده است. درد و دلی خودمانی از یک رزمنده به فرمانده‌اش که قابل تأمل است. متن این نامه را در ادامه می‌خوانیم.

با سلام و درود فراوان به خدمت یگانه خورشید بانگ امامت آقا امام زمان و نائب به حقش امام خمینی و با درود بر شهیدان از شهدای صدر اسلام تا کنون.

خدمت برادران مسئولان سلام علیکم

پس از تقدیم عرض سلام امیدوارم که سلام گرم مرا که از اعماق قلبم و از درون ملت ایران سرچشمه می‌گیرد، پذیرا باشید.

برادر حسن! نمی دانم اسمم را شنیده‌اید یا نه؟ اسم من «ایرج نجفی» ساکن یکی از روستاهای عباس آباد هستم. من 8 ماه است که به جبهه آمدم، مجروح شدم و به بیمارستان اعزامم کردند و پس از مدت شش ماه فعلا خوب هستم و در جبهه کردستان مشغول خدمت و پاسخ به لبیک امام عزیزم هستم.

آیا برادرم تا به حال اندکی فکر کردید درباره من که چه مشکلی دارم یا نه؟ حتما باید بگوئید: نه.

من مشکل کوچکی دارم. مشکلم این است که پدرم من را نمی‌گذارد بروم جبهه و هر دفعه‌ای که به جبهه می‌آیم به بهانه حمام یا به بهانه جاهای دیگر است.

برادرم شما را به خدا سوگند بگوئید چکار کنم منی که در اینجا مشغول جنگ هستم چطور می‌شود که وقتی از جبهه بر می‌گردم پدرم مرا کتک کاری می‌کند که چرا به جبهه می‌روی؟

برادر حتی شما را به جای برادر بزرگتر انتخاب نموده‌ام و برای شما نامه می‌نویسم از شما خواهشمندم که بگوئید چکار کنم؟

جوابم را فوری بدهید.

وصیت نامه سردار شهید ایرج نجفی

بسمه تعالی

اَم حَسِبتُم اَن تَدخُلوا وَ لَمّا یعَلمُهُ الله الَّذینَ جاهَدوا مِنكُم و یعَلم الصابرین

گمان مکنید به بهشت داخل خواهید شد بدون آنکه خدا امتحان کند و آنان که جهاد در راه دین کرده و آنها که در سختی‌ها صبر و مقاومت کنند مقامشان را بر عالمی معلوم گرداند.

دعا کنید امام زمان (عج) هرچه سریعتر فرج کند تا سپاه اسلام پیروز شود.

مهدی جان، مولا جان! یک عمر صدایت زدم اما لیاقت دیدارت را نداشتم. اما ناامید نیستم. به این امید گام در راه می‌گذارم که در آخرین لحظه مرگم جمال دلربایت را ببینم و چه خوش است که ولو یک لحظه انسان معشوق خود را ببیند. به قرآن زیاد توجه کنید.

راضی نشوید که در روز قیامت، قرآن در حضور خدا از ما شکایت کند. هر روز لااقل چند آیه بخوانید به شما باد نماز، نماز، نماز بر شما باد نماز شب. «اَلا بِذِکرالله تَطمَئِنَ القُلوب» متوجه و آگاه باشید که با یاد خدا دلها آرامش پیدا می‌کند و رسیدن خود را با خدا قطع نکنید و هیچگاه ناامید نباشید.

به نام خداوند، به نام خداوندی که عقل به ما داد تا بتوانیم فکر کنیم و راه راست را پیدا کنیم. به ما توانایی داد تا بتوانیم با توانایی خودمان بر ضد مستکبران و از خدا بی‌خبران قیام کنیم و آنها را نابود کنیم و حال از خدا می‌خواهم تا بیشتر به ما عقل بدهد و بیشتر به ما توانایی بدهد تا بهتر فی سبیل‌الله انجام وظیفه کنیم. إن‌شاءالله. من حرفی، صحبت کوتاهی با برادران و خواهران مسلمان ایران دارم.

هر چند که من خیلی خیلی کوچکتر از آن هستم که برای دیگران حرفی بزنم. ای برادران! جبهه یک دانشگاهی است مثل یک کارخانه انسان‌سازی لذا از برادران تقاضا دارم به جبهه بیایند. و اما خواهران این‌که ای خواهران عزیز و ایثارگر با اجتماع خود در بسیج خواهران و ارگانهای انقلابی مشت محکم بر دهان آمریکا بکوبید. با اجتماع خود در کمک کردن به جبهه مشت محکم بر دهان ابرقدرت‌ها بزنید.

با اجتماع خود در مسجد و مکان‌های مقدس برای کلیه برادران در جبهه غذا و مواد غذایی و پوشاک تهیه کرده و مشت محکم بر دهان صدام بزنید إن‌شاءالله. من واقعاً و قلباً خجل هستم چون من نتوانستم به سهم خودم راه کربلا و قدس را باز کنم و امیدوارم که مرا ببخشید.

من امیدوارم که هر برادری و خواهری که از من خلافی دید و مشاهده کرده است، مرا حلال کند و مرا ببخشد إن‌شاءالله و دیگر این‌که از کلیه هموطنان خواستارم در هر لحظه برای امام دعا کنند که خداوند متعال طول عمر برای ایشان قرار دهد و دیگر این‌که دعا کنند. دعا کنند امام زمان هرچه سریعتر و زودتر فرج کند و تا هرچه زودتر و سریع‌تر سپاه اسلام در سراسر جهان پیروز شوند إن‌شاءالله.

و اما صحبتی با خانواده‌ام و پدرم، اگر من شهید شدم، هرچند که من لیاقت شهید شدن را ندارم و گنهکارم ولی با این حال ناراحت نباشید. پدرجان! حلالم کن اگر از اول زندگی‌ام تا به حال خلافی از من سر زده و موجب ناراحتی شما شده‌ام، مرا حلال کن زیرا نمی‌خواهم عاق والدین شوم.

اما مادر بزرگم، ای مادر! از اول زندگی‌ام تا به حال می‌خواستم حرفی به شما بزنم ولی خجل بودم و آن این‌که اگر موقعی ناراحتی می‌کردم یا بلند صحبت کردم، خدا شاهد است تا چند ساعت ناراحت بودم و بعد خجالت‌زده بودم که بیایم اعتراف کنم. مادرم! حلالم کن اگر خلافی انجام می‌دادم از روی نادانی بود.

مادر بزرگم به خداوندی خدا قسم که تو را بهتر از همه دوست دارم. غیر از خدا مادرم امیدوارم که مرا حلال کنی و اگر من شهید شدم، ناراحت نباشی و گریه نکنی باید افتخار کنی که پسری در راه خدا دادی. إن‌شاءالله ولیم امامم است.

انتهای خبر/